فرشته آسمونی ما زمینی شد
پسر جان بالاخره اومدی !!! پسر بابا آمدنت مبارک .
ایلیا جان پسرم ... این مطلب رو در حالی مینویسم که مادرت هنوز تو بیمارستان بستریه و من خیلی خیلی نگران حالش هستم. ولی مامانت قبلا بهم گفته بود که من این مطلب رو حتما به موقع بنویسم .
اما قصه اومدنت :
بعد از خوردن سحری روز یکشنبه 23 تیر ماه 1392 ، خیلی مامانت رو اذیت کردی تقریبا هر چند دقیقه تو شکم مامان هی سفت میشدی و فقط چند ثانیه آروم میشدی . تقریبا یک ساعتی همین طوری بودی تا اینکه ما وسایلت رو آروم آروم جمع کردیم و گفتیم شاید وقت اومدنت شده باشه . تا آفتاب در بیاد این وضعیت ادامه داشت تا اینکه آروم شدی و مامانت گفت بخوابیم که الان وقتش نیست . من بعد از ظهر رفتم دندانپزشکی و دندونم رو عصب کشی کردم و وقتیکه برگشتم دیدم مامان آرزو بازم میگه که خودت رو سفت کرده بودی تا اینکه بعد از افطار تصمیم گرفتیم حاضر بشیم بریم بیمارستان.ساعت 10:30 بیمارستان بودیم.بعد از معاینه دکتر و نوار قلب و سونو و ... که تا 4 صبح روز دوشنبه طول کشید دکتر گفت که وقتشه !
آره پسرم ! جنابعالی احتمالا دیروز سحر که داشتی مامان رو اذیت میکردی مثل اینکه داشتی میچرخیدی.خلاصه مامان مهربونت رو که تا صبح درد کشیده بود ساعت 4:20 صبح بستری کردن و واسه اولین عمل اون روز آماده کردن و ساعت 8 صبح روز دوشنبه مامان رفت اتاق عمل و تو هم تقریبا 15 دقیقه بعدش به دنیا اومدی . اگه طبیعی میومدی مامان اون همه درد نمیکشد .
وقتی دیدمت تمام خستگی تنم از وجودم خارج شد . مامان مهربونت رو هم ساعت 9:10 از اتاق ریکاوری آوردن . اولین چیزی که بهش نشون دادم عکس تو بود . همین عکسی که تو این پست گذاشتم. مامان نازو مهربونت که هنوز درد بعد از عمل داشت با دیدن عکست مطمئنم که خوشحال شد و کمی آروم تر شد . پسر نازم مامانت الان هنوز داره درد میکشه . الان که دارم مطلب رو مینویسم ساعت 1:30 صبح روز سه شنبه است و من تمام فکرم به حال مامان آرزو ...
ایشالا مامان میاد خونه و بعد چند روز که حالش بهتر شد خودش مطالب رو بنویسه .
حرف آخر :
پسر جان روزی که این مطالب رو میخونی ، قدر لحظه لحظه با مادر بودنت رو بدون و قدر تمام فداکاریها و سختیهایی که کشیده رو بدون . کاری که ما نفهمیدیم و کم گذاشتیم تو در حق مادرت کم نزار . ایشالا به امید خدا روزی هم تو پدر خواهی شد و اونوقت میفهمی که من چی میگم و چه حرفهای ناگفته ای تو دلمه . من و مامانت دوستت داریم .
<< عکسهای پسرم در ادامه مطلب >>