ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

حاصل عشقمون

زمان چه قد سریع میگذره ......پسرم خیلی دوست داریم

فرشته آسمونی ما زمینی شد

1392/4/24 23:59
نویسنده : مامان و بابا
1,951 بازدید
اشتراک گذاری

پسر جان بالاخره اومدی !!! پسر بابا آمدنت مبارک .


 ایلیا جان پسرم ... این مطلب رو در حالی مینویسم که مادرت هنوز تو بیمارستان بستریه و من خیلی خیلی نگران حالش هستم. ولی مامانت قبلا بهم گفته بود که من این مطلب رو حتما به موقع بنویسم .

اما قصه اومدنت :

بعد از خوردن سحری روز یکشنبه 23 تیر ماه 1392 ، خیلی مامانت رو اذیت کردی تقریبا هر چند دقیقه تو شکم مامان هی سفت میشدی و فقط چند ثانیه آروم میشدی . تقریبا یک ساعتی همین طوری بودی تا اینکه ما وسایلت رو آروم آروم جمع کردیم و گفتیم شاید وقت اومدنت شده باشه . تا آفتاب در بیاد این وضعیت ادامه داشت تا اینکه آروم شدی و مامانت گفت بخوابیم که الان وقتش نیست . من بعد از ظهر رفتم دندانپزشکی و دندونم رو عصب کشی کردم و وقتیکه برگشتم دیدم مامان آرزو بازم میگه که خودت رو سفت کرده بودی تا اینکه بعد از افطار تصمیم گرفتیم حاضر بشیم بریم بیمارستان.ساعت 10:30 بیمارستان بودیم.بعد از معاینه دکتر و نوار قلب و سونو و ... که تا 4 صبح روز دوشنبه طول کشید دکتر گفت که وقتشه ! 

آره پسرم ! جنابعالی احتمالا دیروز سحر که داشتی مامان رو اذیت میکردی مثل اینکه داشتی میچرخیدی.خلاصه مامان مهربونت رو که تا صبح درد کشیده بود ساعت 4:20 صبح بستری کردن و واسه اولین عمل اون روز آماده کردن و ساعت 8 صبح روز دوشنبه مامان رفت اتاق عمل و تو هم تقریبا 15 دقیقه بعدش به دنیا اومدی . اگه طبیعی میومدی مامان اون همه درد نمیکشد .

وقتی دیدمت تمام خستگی تنم از وجودم خارج شد . مامان مهربونت رو هم ساعت 9:10 از اتاق ریکاوری آوردن . اولین چیزی که بهش نشون دادم عکس تو بود . همین عکسی که تو این پست گذاشتم. مامان نازو مهربونت که هنوز درد بعد از عمل داشت با دیدن عکست مطمئنم که خوشحال شد و کمی آروم تر شد . پسر نازم مامانت الان هنوز داره درد میکشه . الان که دارم مطلب رو مینویسم ساعت 1:30 صبح روز سه شنبه است و من تمام فکرم به حال مامان آرزو ...

ایشالا مامان میاد خونه  و بعد چند روز که حالش بهتر شد خودش مطالب رو بنویسه .

حرف آخر :

پسر جان روزی که این مطالب رو میخونی ، قدر لحظه لحظه با مادر بودنت رو بدون و قدر تمام فداکاریها و سختیهایی که کشیده رو بدون . کاری که ما نفهمیدیم و کم گذاشتیم تو در حق مادرت کم نزار . ایشالا به امید خدا روزی هم تو پدر خواهی شد و اونوقت میفهمی که من چی میگم و چه حرفهای ناگفته ای تو دلمه . من و مامانت دوستت داریم .

 << عکسهای پسرم در ادامه مطلب >>

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

شکوفه
25 تیر 92 12:13
سلام مامان آرزو.حالتون چطوره.
گل پسر خوبه؟
قدم نورسیده مبارک.
پس بالاخره اینجوری شدین
خیلی خوشحال میشم اگه من اولین کامنت تبریک رو براتون گذاشته باشم.
انشالا که زیر سایه ی پدر و مادر مهربونش بزرگ بشه.
خیلی دلم میخواد عکساشو زودتر ببینم.


سلام عزیزم خوبیم خدارشکر مرسی عزیزم ایشالا عکساشو میزارم
طاهره
25 تیر 92 15:29
سلام عزیزم گفتم دیشب ماه کامل بود نگو گل پسرت به دنیا آومده ، مبارکه خیلی ، خیلی .... مبارک ( به سختیش می ارزه )


مرسی طاهره جون
مامان امیر حسین
26 تیر 92 5:00
اول یه جیغ بنفش.وای خدا چه قدر نازه آرزو جون.مبارک باشه قدم نورسیده.آقا محمد چشمتون روشن قدم نورسیده مبارک.مو به تنم سیخ شد عکس ایلیا رو دیدم.وقتی به خونه زنگ زدم و جواب ندادی و به موبایلتم زنگ زدم باز جواب ندادی شک کردم که شاید ایلیا بدنیا اومده باشه.دیروز هم تلفنی با سحر حرف میزدم بهش گفتم که حتما ایلیا بدنیا اومده که از آرزو خبری نیست.خیلی خوشحالم که حال هر جفتتون خوبه،آقا محمد نگران نباشید انشاالله خیلی زود حال آرزو جون خوب میشه،مادر شدن سخته بیخودی نیست بهشت زیر پای ما مامانهاست.ولی خیلی خوبه که شما انقدر درک بالایی دارید و قدر آرزو جونو میدونید.این به همه چیز دنیا می ارزه و ارزش داره،بقیه چیزا همه حاشیه است،کم و زیاد میگذره روزگار هممون.از خدا می خوام همیشه خانواده سه نفریتون.سالم سلامت، که بالاترین نعمته،و همیشه مثل الان عاشق و قدر شناس همدیگه بمونید.ایلیای عزیزم زمینی شدنت مبارک.خوش اومدی همبازی پسرمفقط قول بده صبور باشی و زیاد گریه نکنی که مامان آرزو اذیت نشه،مثل امیرحسین گریه او نباشی ها.آفرین عزیز دلم.یه بوس از دستای کوچولوتبابایی راستی ایلیا جون چند کیلو بود؟

سلام راحیل جون مرسی از بابت حرفای قشنگت گلم
مامان سونیا
27 تیر 92 14:49
ااااااااییییی جانم مبارک عزیزم یاد خودم میوفتم شرایط هم خوب هم بدی بابای مراقبشون باش ایلیا جون میبوسمت با اومدنت برکت اوردی


سلام سونیا جون سلامت باشی شما هم دختر نازتو ببوس
مامان ایلیا
28 تیر 92 3:22
سلاااام.واااای مبارکه عزیزم
قدم نو رسیده مبارک
ایشالله که نامدار باشه
چقدرم نازه افا ایلیا

سلام عزیزم مرسی چشمات قشنگ میبینه.
سحر
30 تیر 92 23:38
سلام آرزو جونم،ماشالله نی نیت خیلی خوشکل مثل مامان باباش،ایشالله همیشه سلامت باشه و سایه ی شما هم بالا سرش
ایلیا جونم جیگر خاله تولدت مبارک،به این دنیا خوش اومدی


سلام سحر جون مرسی گلم چشمات قشنگ میبینه.
شکوفه
1 مرداد 92 14:59
سلام آرزو جون.خوبی؟ جوجو چطوره؟ وقتی عکساشو دیدم ماشالا گفتم. آخی عزیزم.خیلی نازه. خدا نگهش داره. منتظر عکسای جدیدش هستم. برای ایلیا کوچولو
مامانه بهار
1 مرداد 92 15:06
قدمت مبارکککککککککک گل پسرررررررررررر

اینم یه بوس گنده


ممنون عزیزم
مامان امیر حسین
2 مرداد 92 3:34
ایلیا جونم جیگرم،چه قدر هزار ماشاالله تو خوشگلی،مامانی اسپند یادت نره،ایلیا خیلی جیگره،فداش بشم.هزارتا بوس برای ایلیای عزیزم.آرزو جونم خودت خوبی؟


مرسی راحیل جون چشمات قشنگ میبینه منم بد نیستم هنوز درد دارم امیر حسین و ببوس.
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
7 مرداد 92 16:04
دوست خوبم خیلی لطف کردی بابت رای خیلی ممنونم ازت بازم بهم سر بزن مواظب ایلیای خوشگلم باش دستاشو برام ببوس