10 روز از سن ایلیا گذشت !
ایلیا جان تو این چند روز اتفاقات زیر افتاده که مامان وقت نکرده بود بنویسه :
پسر نازم ، چند روز پیش بابا محمد رفت و برات شناسنامه گرفت . به جامعه خوش اومدی پسرم . ایشالا مثل اسمت نامدار و بزرگ و عزیز باشی . قربونت بشم فسقلی مامانی ! شناسنامه از خودت بزرگتره !
دیروز هم مامان جون معصومه و مامان جون رحیمه ساعت 11 صبح اومدن و وسایل حموم رو آماده کردیم و آوردیمت تو اتاق همونجا تو رو حموم کردن . تو رو در حالی حموم کردن که هنوز بند نافت نیوفتاده بود و حموم کردنت یه کمی سخت بود . بابا ازت فیلم گرفت . کلا 7 دقیقه بیشتر طول نکشید . تمام بدنت پوست پوست شده ، وایشالا سری بعدی همشون از بین میره و پوست جدید میاد . هزار ماشالا خیلی ناز و جیگر شده بودی و هستی . ایشالا حموم دامادی !
بعد از حموم خوابت گرفت و خیلی راحت و ناز خوابیدی گل پسرم .
راستی امروز ساعت 4 صبح که داشتم جاتو عوض میکردم دیدم بند نافت افتاده !!! هورا !
این عکس رو هم چند روز پیش که تو و بابا خواب بودید یواشکی ازتون انداختم