ایلیا ده ماهه شد
سلام عزیزدل مامان خوبی نفسم؟ ده ماهگیت مبارک ایشالا صد ساله بشی عشق من ماشالا خیلی خیلی شیطون شدی همش از همه جا میگیری تا وایسی کارت شده از میز تلویزیون بگیری بلند بشی منم که همش باید کنارت باشم با صدای بلند مثلا دعوا میکنی که ما بگیم وای ترسیدم تو هم این کارو خیلی دوست داری کلی میخندی قربونت بشم راستی شما دقیقا توی 9 ماه و 5 روزگی یعنی روز مادر مروارید بالا در اومد چند روز بعد هم مروارید کناریش در اومد هوراا مبارک باشه عزیزم حالا چهار تا مروارید ناز داری جیگرماز مریضیت بگم که تا حالا دو بار سرما خوردی شدید و یه اتفاق بد که منو بابا از اینکه به خیر گذشت خیلی خوشحالیم حالا تعریف میکنم چند روز پیش شما ساعت دو ظهر داشتی با پاکت سیدی که هنوز باز نشده بود بازی میکردی که یهو دیدم داری اوق میزنی زدم پشتت ولی حالت بد میشد منم خیلی ترسیدم ولی بعدش خوب شدی منم دهنتو دیدم هیچی نبود و پاکت مقوایی سالم بود فکر کردم خوردی هی هر چند ساعت اوق میزدی وحشتناک منم نگران شدم فکر کردم گلوت درد میکنه آخه تبم داشتی دیگه هیچی نمیخوردی کل اون شب تا صبح منو بابا بیدار بودیم یعنی تا میزاشتمت رو تخت بخوابی حالت بد میشد انگار که میخواستی بیاری بالا همش گریه میکردی دیگه صبح بابا محمد نرفت سر کار باهم رفتیم دکتر ساعت یازده صبح خانم دکتر وقتی اومد گلوتو ببینه گفت یه چیزی چسبیده سقف دهنش من خیلی ترسیدم یه دفعه ای با چوب بستنی بر چسب مشنبایی اندازه ی بند انگشت که روی سیدی چسبیده بودو در آورد نگو از دیروز ظهر توی دهنت بوده الهی مامان بمیره برات دکتر گفت اگه میرفت ته گلوت خدایی نکرده خفه میشدی خدا خیلی به ما رحم کرد مامان های عزیز ترو خدا مواطب کوچولوهاتون باشید نمیخواستم تعریف کنم ولی اینم یه تجربه ی خیلی بد تو زندگیم بود که هر وقت یادش میوفتم تمام تنم میلرزه ببخشید سرتونو درد آوردم . اینم چندتا عکس از ایلیا و دختر عمه محیا
بقیه در ادامه مطلب>>>
خیلییییییییییی دوست داریم ایشالا که همیشه سالم باشی عزیزم