ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

حاصل عشقمون

زمان چه قد سریع میگذره ......پسرم خیلی دوست داریم

هفته سی و سوم

1392/3/19 23:07
نویسنده : مامان و بابا
662 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ايليا جونم کم کم داره به اومدنت نزديک ميشه و من بابا براي ديدنت داريم لحظه شماري ميکنيم هر شب به تخت خوابت نگاه ميکنيم و ميگيم چيزي نمونده ايشالا چند وقت ديگه ايليا اينجا خوابيده  من که ديگه طاقت ندارم دوست دارم تورو تو بغلم بگيرم
بغل
ماشالا خيلي بلا شدي نميزاري من بخوابم همش لگد ميزني و دايم سکسکه ميکني من و بابايي قراره 30خرداد دوباره بريم بيمارستان براي چکاپ و اگه دکتر گفت دوباره بريم سونوگرافي که تو مطلب بعدي برات ميزارم
ماچ
راستي 2 روز پيش خاله راحيل(دوست ماماني)  زنگ زد و منو چند تاديگه از دوستامو دعوت کرد خونشون که قرار شد فردا يعني دوشنبه بريم ناهار خونشون و منم براي اولين بار امير حسين و ببينم که ايشالا به دنيا اومدي همبازي تو ميشه . 

چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان سونیا
27 خرداد 92 0:12
پسر دگه مامانی از الان داره پسریشو نشون میده دگه چیزی نمونده مراقب خودت باش


سلام عزیزم ممنون که سر زدی واقعا آخراش دیگه خیلی سخته
مامان امیرحسین
28 خرداد 92 1:36
ماشاالله به این پسر شیطون.آرزو جون وزنش رو هم بپرس،منتظر دیدن روی ماهت هستیم ایلیا جون.


سلام عزیزم باشه حتما خدا کنه بگه برو سونو تا ببینم وزن گرفته دعا کن همه چی خوب باشه مرسی عزیزم
مامان امیر حسین
31 خرداد 92 2:05
خصوصی داری.
مامان امیر حسین
1 تیر 92 3:08
آرزو جون توی همون پست مسابقه وبلاگی که نوشته بودم.دوباره ببین.